حکایت مهمانی دادن دو دوست

گویند در زمان های قدیم دو نفر بودند که رفاقت و صمیمیت آنها زبانزد خاص و عام بود و خیلی با صداقت رفتار می کردند .
روزی یکی از آن دو دوست به مهمانی دوست خود رفت . میزبان درضیافت او تکلف کرد و انواع غذاها را آماده کرد و اگر پول نداشت ، ازمغازه ها نسیه گرفت ، تا به مهمان خوش بگذرد .بعد از سه روز مهمان عزم رفتن کرد ، و وقت خداحافظی گفت : واقعا که رسم مهمانداری را بلد نبودی ! اگر زمانی به مهمانی من بیایی ، به تو آیین مهمانداری را یاد می دهم .میزبان خجل شد و اندیشید در ضیافت او چه کوتاهی کرده و کدام نکته را فرو گذاشته و انجام نداده ام .

حکایت مهمانی دادن دو دوست

گویند در زمان های قدیم دو نفر بودند که رفاقت و صمیمیت آنها زبانزد خاص و عام بود و خیلی با صداقت رفتار می کردند .
روزی یکی از آن دو دوست به مهمانی دوست خود رفت . میزبان درضیافت او تکلف کرد و انواع غذاها را آماده کرد و اگر پول نداشت ، ازمغازه ها نسیه گرفت ، تا به مهمان خوش بگذرد .بعد از سه روز مهمان عزم رفتن کرد ، و وقت خداحافظی گفت : واقعا که رسم مهمانداری را بلد نبودی ! اگر زمانی به مهمانی من بیایی ، به تو آیین مهمانداری را یاد می دهم .میزبان خجل شد و اندیشید در ضیافت او چه کوتاهی کرده و کدام نکته را فرو گذاشته و انجام نداده ام .